ما و عشقی ک بزرگترش میکنیم

ساخت وبلاگ

بعد از ان مسابقه دست سازه های ثابت و متحرک بود

مرصاد، کامیونی را با کارتون ساخت و مدار الکتریکی طراحی کرد و کامیون درست شبیه یک ماشین واقعی سرعت می‌گرفت و با چراغ های روشن خودنمایی می‌کرد.

نفر دوم مسابقه دست سازه ها شد.

کم کم نام مدرسه سر زبان ها افتاد.

بار سوم مسابقه نقاشی بود. زهرای کلاس ششمی، بدون اینکه حتا یک جلسه آموزش نقاشی دیده باشد، سیبی کشید که در واقعیت هم گمان نمی‌کنم زیباتر از ان ببینم. نفر دوم شد.

چند ماه بعد مسابقه حافظ خوانی از طرف پژوهش سرای جابر بن حیان سعدآباد برگزارشد.

با دانش آموزان دور هم جمع می‌شدیم و زنگ استراحت ها، از گوشی موبایل، خوانش غرل های لسان الغیب را پخش میکردم و بچه ها گوش می‌دادند.

محدثه، از مدرسه ای که حتا یک جلد کتاب حافظ در آن پیدا نمیشد نفر اول حافظ خوانی شد.

شور و شوق بچه ها برای یادگیری بی نظیر بود.

دوست داشتند تجربه کنند و بیشتر و بیشتر یاد بگیرند.

با پژهشسرای سعدآباد (جابر بن حیان) و بوشهر (شهید خوشبخت) ارتباط گرفتیم. با آغوش باز مارا پذیرفتند.

شهید محمدی سربست دیگر مدرسه ای گمنام در روستایی پرت و دور افتاده نبود.

محافل علمی مارا می‌شناختند .

مدرسه ای روستایی بی هیچ امکاناتی با تکیه به استعداد درخشان دانش آموزانش، دوشادوش مدارس شهری که دغدغه میز و نیمکت و اینترنت و کامپیوتر و... ندارند، رقابت میکند و خوش میدرخشد.

+ نوشته شده در جمعه هفتم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 21:41 توسط رها تنها  | 

مدرسه علمی، مدرسه شاد...
ما را در سایت مدرسه علمی، مدرسه شاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shahidmohamadischool1401 بازدید : 71 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 17:56